سرشناسه : احمدی حسین 1336 -
عنوان و نام پدیدآور : شرح حال علامه کبیر حضرت آیت الله حاج آقا علی اکبر نهاوندی قدس سره/ به کوشش حسین احمدی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران 1387.
مشخصات ظاهری : 53ص.: نمونه.
شابک : 5000ریال: 978-964-973-171-1
یادداشت : عنوان روی جلد: علامه کبیر حضرت آیت الله حاج آقا شیخ علی اکبر نهاوندی ره
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
عنوان روی جلد : علامه کبیر حضرت آیت الله حاج آقا شیخ علی اکبر نهاوندی ره
موضوع : نهاوندی علی اکبر، 1238 - 1329. -- سرگذشتنامه
موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP55/3 /ن93 الف3 1387
رده بندی دیویی : 297/99
شماره کتابشناسی ملی : 1872781
ص:1
ص:2
شرح حال علامه کبیر حضرت آیت الله حاج آقا علی اکبر نهاوندی قدس سره
به کوشش حسین احمدی.
ص:3
ص:4
تصویر
ص:5
ص:6
حاج شیخ علی اکبر نهاوندی فرزند شیخ حسین نهاوندی خراسانی در سال 1238ش در نهاوند(1) دیده به جهان گشود، و پس از سپری کردن دوران کودکی در دامن خانواده ای مذهبی وارد حوزه علمیه آن شهر شد.
ایشان مقدمات علوم دینی را در موطن خود نزد شیخ جعفر بروجردی و حاج محمد سره بندی فراگرفت، سپس به بروجرد رفت و در مجلس درس
ص:7
شیخ آقا شیخ الاسلام(1) میرزا حسین تویسرکانی و سید ابوطالب بروجردی شرکت جست.
بعد از مدتی به مشهد امام علی ابن موسی الرضاعلیهما السلام رفته و نزد فرهیختگان نامداری چون: شیخ عبدالرحیم بروجردی(2)، حاج میر سید علی حایری یزدی(3) و حاج شیخ محمد تقی بجنوردی(4) به تحصیل علم پرداخت.
حاج شیخ علی اکبر نهاوندی بعد از بهره گیری از حوزه علمیه مشهد و علمای
ص:8
آن شهر به اصفهان رفته و از علمای این شهر نیز بهره گرفت و بعد از مدتی به تهران رفته و تا 1287 ش در طول سال هایی که مصادف با انقلاب مشروطیت بود، در تهران اقامت اختیار کرد. وی در این مدت در بحث فقه حاج محمد حسن آشتیانی(1) و در بحث عرفان و علوم عقلی مرحوم حیدر خان نهاوندی، میرزای جلوه(2) و محمدرضا قمشه ای از اساتید فن حضور یافت.
آن گاه به عتبات عالیات و شهر مقدس سامرّا هجرت نمود و در مجلس درس میرزای بزرگ شیرازی(3) شرکت کرد. وی در سال 1308 ق به نجف
ص:9
اشرف عزیمت کرده و در این شهر از محضر آیات عظام: سید محمد کاظم طباطبایی یزدی(1)، محمد کاظم آخوند خراسانی(2)، شیخ محمد طه نجف(3)، میرزا حبیب اللَّه رشتی(4)، شیخ الشریعه اصفهانی،(5) شیخ محمد حسن
ص:10
مامقانی(1)، مولی لطف اللَّه مازندرانی(2) و ثقة المحدثین مرحوم حاج میرزا حسین طبرسی نوری بهره ها برد.(3)
شیخ علی اکبر نهاوندی رحمه الله پس از بهره گیری از محضر اساتید بزرگ، تحصیل معارف الهی را به پایان برده و به درجه اجتهاد دست یافت و در علوم حدیث ضمن استفاده از کلاس درس میرزا حسین نوری از محضر میرزا حبیب اللَّه رشتی، سید ابوالقاسم بن معصوم اشکوری،(4) سید حسین
ص:11
کوه کمره ای(1) و سید مرتضی کشمیری(2) بهره ها گرفته و در حوزه های علمی به عنوان یکی از بزرگان علم، اشتهار یافت و جامعیتی را به دست آورد که بعدها با ترکیب آن ها با علوم عقلی، شایستگی عنوان علامه را به دست آورد.
به روایت آقابزرگ تهرانی، علامه نهاوندی در اواخر سال 1319 ق به دلیل مَرَضی که وی را رنجور ساخته بود به ایران آمد، یک ماه و نیم در تبریز ماند و از آن جا به نهاوند رفت و تا نیمه ذی الحجه سال 1322 ق در آن جا ماند. در همان زمان کلنگ مسجد سر خیابان به دست ایشان به زمین زده شد.
در سال 1322 ق سفری به قم نموده، و به ملاقات بزرگان آن دیار چون آیةاللَّه سید صادق قمی رحمة اللَّه علیه واصل شده است.(3)
ص:12
و در محرم 1323 ق / 1281 ش به تهران هجرت نموده و تا سال 1287 ش در تهران ماند.
مرحوم نهاوندی در سال 1328 ق / 1287 ش؛ یعنی چهار سال پس از انقلاب مشروطه به مشهد آمد و مجاور امام عالمان عالم شد و مورد استقبال همه مردم قرار گرفت و به تدریج مقبولیت عامه یافت و تا مدت 12 سال بین الطلوعین ماه رمضان و بین الطلوعین دهه اوّل ماه محرم در مسجد گوهرشاد و شبستان نهاوندی مردم را ارشاد می کرد و در همان مسجد به اقامه نماز می پرداخت و بزرگان شهر و پرهیزکاران به او اقتدا می کردند.
در سال 1332 از طریق عتبات به استانبول رفته، به درک مزار صحابی پاک پیامبر ابوایوب انصاری نایل شده(1) و از آنجا راهی بیروت شده، ملاقاتی با شیخ یوسف بنهانی از علمای عامه داشته و سپس سفر روحانی حج را آغاز کرده است که در ادامه گزارش کامل سفر حج ایشان به قلم خود آن گرامی، آمده است.(2)
در جلالت مقام علامه نهاوندی رحمه الله همین بس که کلمه «حاج شیخ» با قرینه نماز و مسجد به روحانی مورد وثوق و اعتماد غالب مقدسین مشهد مرحوم آقای حاج شیخ علی اکبر نهاوندی امام جماعت شبستان بزرگ مسجد گوهرشاد منصرف شد.
مواعظ مرحوم نهاوندی مالامال از نکات نغز و مؤثر و با لهجه ای صادقانه
ص:13
و همراه با اخلاص بود. حالات عبادی و خضوع و خشوع مخصوص به خود داشت. وی در سال 1366 ق / 1326 ش به عتبات مقدسه رفته و شادروان شیخ اسماعیل نجومیان(1) تاریخ بازگشت ایشان را در دیوان خود آورده است، وی در سال 1367 ق به قم مشرّف شده و مورد تجلیل مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم قرار گرفت.
علامه شیخ علی اکبر نهاوندی رحمه الله با این که چهل سال تمام ریاست دینی خراسان را به عهده داشت، انسان پرهیزکاری بود و عمر خود را در خدمت به مردم و انجام وظایف دینی صرف می نمود.
وی که چندین دهه زمام امور روحانیت مشهد بلکه خراسان را در اختیار داشت، جز خودش احدی را در هیچ یک از کارهای مربوط به خود دخالت نمی داد، حتی امور مربوط به منزل را تا مدتی خودش انجام می داد و احتیاجات خود را از بازار می خرید و هرگز تغییری در آداب و اخلاق وی مشاهده نشد. همیشه می کوشید، اختلاف گروه های اجتماعی را از میان بردارد و میان همگان وحدت و یکپارچگی به وجود آورد.
از فقها و اساتید بزرگ علما در اواخر قرن 13 هجری بود وی با میرزای بزرگ و فاضل ایروانی معاصر بود و این بزرگوار خیلی مورد توجه شیعیان عراق بود شیخ محمد حسن همچنین با شیخ جعفر شوشتری صمیمیت زیادی داشت و به اتفاق به درس مرحوم کاظمینی صاحب نقد الرجال حاضر می شدند. ر.ک: علمای بزرگ شیعه، ص 292. بعد از تبعید به ایران همراه مرحوم آیت اللَّه شیخ مهدی خالصی
ص:14
(1) به مشهد آمد و در این شهر کمیته ای را همراه با تعدادی از علمای مهاجر و مجاور از جمله مرتضی یزدی، حاج آقا حسین قمی، شیخ علی اکبر نهاوندی، شیخ محمد نهاوندی،(2) شیخ حسن برسی(3)، سید
صد
الدین،(4)
ص:15
حاج ملاهاشم، حاج سید عباس شاهرودی،(1) سید رضا قوچانی(2) و آیت اللَّه آقازاده(3) به منظور ایجاد ارتباط با مسلمانان دیگر و مشارکت اسلامی با آن ها و جلوگیری از فعالیت های غیر دینی از جمله مصرف نوشابه های الکلی و بی حجابی زنان و شرکت بانوان در تئاتر پدید آوردند.
ص:16
مرحوم نهاوندی در طول چهل سال اقامت خود در مشهد منشأ خدمات زیادی شد، در روزگار وی مدرسه های دینی رضوان، ابدال خان، نواب، باقریّه، دو درب، سلیمانیه، بالا سر، میرزا جعفر، عباسقلی خان، پریزاد و حاج حسن دایر بود و ایشان ضمن رسیدگی به این مدارس، مبالغی را جهت تأمین مدرسین و طلاب اختصاص داده بود و مبلغی را بین طلاب خراسانی مقیم نجف توزیع می کرد و مبالغی در اختیار فقرا می گذاشت و مقدار قابل اعتنایی نیز جهت فقرای شهرستان نهاوند می فرستادند، ایشان در اواخر حیات خود تا 120 خروار زغال در فصل زمستان میان فقرا تقسیم می کرد.
در سال 1314 شمسی و پس از امر رضاخان به کشف حجاب زنان و نیز پوشیدن لباس یک نواخت غربی و استفاده عمومی از کلاه غربی (کلاه شاپور) در تمامی کشور، از جمله مشهد مقدس، مخالفت هایی با این امر صورت می گیرد. گروهی از علما از جمله حضرت آیة اللَّه نهاوندی در ضمن تلگرافی به رئیس الوزرا، شاه را از این امر بر حذر می دارند.(1)
پاسخ دربار به این تلگراف، مبتنی بر تهدید علما بر این مطلب بوده است که دست از امور سیاسی برداشته و به شرعیات خود مشغول باشند.
علما پاسخ تندتری خطاب به دربار ارسال می کنند که نتیجه آن بازداشت عده ای از روحانیون از جمله آیةاللَّه نهاوندی بود و در نهایت مرجع تقلید بزرگ
ص:17
آن زمان، حضرت آیة اللَّه حاج آقا حسین طباطبایی قمی،(1) تصمیم به حرکت به سوی تهران و ملاقات حضوری با شاه می گیرد.
حضرت آیة اللَّه حاج آقا حسین طباطبایی قمی در این زمینه به فرزند گرامی خود می فرماید: «حاضرم بروم تهران و به رضا شاه التماس کنم، کشف حجاب نکند و از اتحاد شکل اجباری مردم منصرف شود. در این راه یا به نتیجه می رسم و یا به زندان می افتم و یا کشته می شوم».
آیة اللَّه آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) با اصرار از ایشان می خواهد از این سفر دست بردارد، اما ایشان می فرماید: «لحظه سکوت نیست، حتماً باید بروم و هرچه باداباد».
البته حایز اهمیت است که حضرت آیة اللَّه قمی کسی است که از شرکت در مراسم استقبال شاه در مشهد خودداری می کند و چنین کسی با این که مرجعیت دینی مردم را عهده دار است، هنگامی که می بیند مذهب اثنی عشری در معرض خطر است، حاضر به ملاقات با رضاخان و حتی التماس به وی نیز می گردد.
ص:18
ایشان در تهران باغ سراج در شاه عبدالعظیم علیه السلام وارد می شود و در همان جا به امر رضاخان محبوس می گردد.
این امر باعث می شود که علمای دیگر مشهد به فعالیت افتاده از جمله حضرت آیة اللَّه نهاوندی اظهار می دارد که حالا ما باید دخالت کنیم و دیگر نباید کنار نشست.(1)
همان شب مرحوم شیخ محمدتقی گنابادی معروف به بهلول که روحانی جوان و منبری بسیار قدرتمندی بوده است به مشهد وارد و پس از نماز در مسجد گوهرشاد به امامت مرحوم نهاوندی به منبر رفته و مردم را بر علیه این اقدام رضاخان - حصر آیةاللَّه العظمی حاج آقا حسین قمی - تحریک می کند.
همان شب نیروهای شاه با مردم درگیر شده و عده ای حدود 30 نفر به شهادت می رسند. شب بعد مردم به اتفاق علما در مسجد گوهرشاد به عنوان تحصن جمع می شوند.
اسدی نایب التولیه به نام این که از شاه تلگرافی برای علما رسیده است، علمای مهم و طراز اوّل از جمله حاج شیخ علی اکبر را از مسجد خارج و به دار التولیة منتقل می کند و سپس فرمان آتش از طرف پاک روان استاندار و سرهنگ نوایی رئیس شهربانی مشهد صادر می شود و در حمله به مسجد گوهرشاد تعداد کثیری از مردم که بین 1500 تا 6000 نفر گفته شده به شهادت می رسند که تفصیل آن در کتاب های مربوط به قیام گوهرشاد به ثبت رسیده است.
ص:19
پس از این کشتار وحشیانه کامیونهای شاه وارد حرم شده و کشته ها و زخمی ها را روی هم ریخته و خارج از حرم همه را با هم دفن و زنده به گور می کنند و روی همه خاک می ریزند.
مرحوم آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله(1) ضمن یادآوری این نکته که مرحوم علامه نهاوندی رحمه الله با پدر ایشان آیت اللَّه سید شمس الدین محمود حسینی مرعشی نجفی رحمه الله (م 1338) هم دوره و همدرس بوده، از شخصیت علمی وی چنین یاد کرده و تجلیل می کند.
«کان خرّیتاً فی الحدیث و مقدماته من الرجال والدرایه فقیهاً اصولیا متکلماً مفسراً» مرحوم نهاوندی مهارت ویژه در علم حدیث و مقدمات آن مانند علم رجال و علم درایه داشت، وی فقیهی اصولی و متکلمی مفسر بود.
آقای اردو بادی(2) می فرماید: علامه نهاوندی در اواخر ذی القعدة الحرام
ص:20
1317 ق به حکم استخاره برای معالجه از مرضی که به مزاج شریفش عارض شده بود از نجف به ایران مراجعت و در دارالسلطنه تبریز رحل اقامت انداخته و پس از آن به عزم صله ارحام و زیارت عشیره و اقوام به نهاوند رفته و در سال 1328 ق به مشهد الرضاعلیه السلام مهاجرت نموده و مشغول هدایت و ارشاد مردم گردید. محاریب به وجود شریفش روشن و منابر به عنصر لطیفش مزیّن و روزی که سعادت مرا به تقبیل عتبه مقدسه رضویه مساعدت نمود، با جناب معظم در ملاقات و معاشرت بودم و ندیدم او را مگر مثال تقوی و سمت زهد و منبع علم و رمز فهم و دانش و بهاء ایمان و مطابقت قول با فعل.
1 - میرزا حبیب اللَّه رشتی
2 - شیخ الشریعه اصفهانی
3 - سید ابوالقاسم اشکوری
4 - سید حسین کوه کمری
5 - سید مرتضی کشمیری
6 - حاج میرزا حسین نوری
1 - سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله
2 - شیخ محمد شریف رازی
3 - شیخ محمد علی اردو بادی
ص:21
4 - سید علی نقی فیض الاسلام
5 - علی اکبر مروّج الاسلام(1)
حاج شیخ علی اکبر نهاوندی علاقه فراوانی به شعر و قطعات ادبی و جملات و عبارات موزون اعم از ادبیات عرب و فارسی داشته، این علاقه از ذکر و نقل اشعار فراوان و کلمات حکمت آموز در کتاب های متعدد ایشان به وضوح مشاهده می شود. او همواره در مقالات خویش سعی در ارائه معانی بلند در قالب نثری مسجّع و موزون داشت و از قلمی شیوا و روان برخوردار بود، قطعه ای از اشعار ایشان در این مجال ذکر می شود.
خداوندا نه روزه نه نمازی
نه در وقت سحر راز و نیازی
نه چشمی کو بود از خوف گریان
نه قلبی کو بود در جوف بریان
نه دستی کو به راهت زرفشانم
نه پایی کو به درگاهت کشانم
نه حال خشیتی و ابتهالی
نه حال خجلتی و انفعالی
نه حال خواندن قرآن و ذکری
نه در تصمیم و عزمم فکر بکری
ص:22
یکی از مؤمنین (پدر آقای افراسیابی) می گوید: زمانی که در شهربانی سابق تهران مشغول خدمت بودم یک شب هنگام گشت شبانه به شخصی برخورد کردم که پس از کمی صحبت معلوم شد کلیمی مذهب است. ایشان بعد از این که فهمید بنده نهاوندی هستم به تعریف و تمجید از اهالی نهاوند پرداخت و گفت عالم دینی شما حق بزرگی بر گردن ما کلیمی ها دارد. گفتم چطور؟
گفت: من از کلیمی های مشهد هستم چند سال پیش عدّه ای از متعصبین، ناگاه هنگام برپایی یکی از مراسم مذهبی ما نقشه برهم زدن مراسم را کشیده بودند، و حتی این حمله در حال شکل گیری بود، ما چاره ای جز این ندیدیم که جریان را به اطلاع شیخ علی اکبر نهاوندی که نفوذ و محبوبیت فراوانی در بین مردم داشت، برسانیم، ایشان پس از اطلاع سراسیمه خود را به محل رساند و پس از دعوت همگان به آرامش سخنرانی غرّایی درباره مقام حضرت موسی علیه السلام و نحوه برخورد با اقلیت ها و این که یهودیان این مراسم را به استناد کدام یک از آیات تورات به جای می آورند، ایراد نمود، کلیمیان چنان تحت تأثیر کلمات و وسعت اطلاعات او قرار گرفتند که اشک از دیدگانشان جاری شد. برخی از آنان گفتند: گوئیا موسی علیه السلام زنده گشته و احکام مان را به ما تعلیم می دهد.
به گفته بعضی از مؤمنین، آیت اللَّه نهاوندی از خوردن میوه باغات یکی از مناطق نهاوند خودداری می کرد. وقتی علت را از ایشان جویا شدند، فرمود: در
ص:23
آن منطقه آب باغات نوبتی نیست و هر کس زور بیشتری داشته باشد صاحب آب است، لذا بسیاری از اوقات در رساندن آب به باغ حقوق دیگران را پایمال می کنند و من برخود جایز نمی دانم که از چنین میوه ای بخورم.
علامه نهاوندی رحمه الله می نویسد: خواجه عبداللَّه انصاری در «نفحات الانس» می گوید: «من سیصد هزار حدیث یاد دارم با هزار هزار اسناد. آنچه من در طلب حدیث حضرت محمدصلی الله علیه وآله کشیدم هرگز احدی نکشیده، یک منزل از نیشابور تا دیزباد باران می آمد و من برای آن که جزوه های حدیث خیس نشود در حال رکوع می رفتم و آن ها را در زیر شکم نهاده بودم. شب در نور چراغ حدیث مینوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه می کرد و در دهان من می نهاد.
نظیر حالت خواجه از برای خود حقیر نیز اتفاق افتاد در سال 1318 ق که از نجف اشرف بیرون آمده و به جانب بلاد عجم می آمدم، آب طغیان نمود و سد کاظمین و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سرای خاکستری را آب گرفته بود. قفه در میان آب انداخته و زوار و عابرین را عبور می دادند. حقیر در میان قفه به پا ایستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقی بسته و بالای سر خود نگاه داشته بودم که اگر فرضاً غرق شدم اوّل خودم غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال که این مقام را تحریر می نمایم و مقارن ظهر روز یکشنبه 1341 ق است اگر مدّعی شوم که در منزل خود از بدو تحصیل
ص:24
تا حال غذایی با فراغت بال صرف ننموده به جهت اشتغال به مطالعه کتب و نوشته ها، همانا ادعایی قریب به صدق نموده ام.
1 - آیت اللَّه محسنی ملایری رحمه الله در مصاحبه ای راجع به آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله چنین می گوید:
در سفر دومی که آقای بروجردی به مشهد مقدس مشرّف شدند مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی رحمه الله که امامت مسجد گوهرشاد را به عهده داشت از ایشان خواستند که به جای وی نماز جماعت را قبول کنند، ایشان هم بعد از تأمّلاتی پذیرفتند و ماه رمضان را به جای آقای نهاوندی نماز خواندند. بعداً مرحوم نهاوندی(ره) برای من نقل کردند: چشمم آب آورده بود لذا برای عمل به تهران رفتم دکترها نوبت طولانی دادند، دیدم هنوز فرصتی هست به عتبات مقدسه رفتم در نجف اشرف مرحوم آیت اللَّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از من خواستند که در مکان ایشان نماز بخوانم، بعد از نماز مغرب در نافله دوم صدایی را شنیدم که فرمود: «عَظَّمْتَ وَلَدی فَعَظَّمْتُکَ» فرزندم را بزرگ داشتی پس تو را بزرگ داشتم؛ این قضیه را من (آیة اللَّه محسنی ملایری) از حاج شیخ علی اکبر شنیدم و خدمت آیة اللَّه بروجردی نقل کردم، اشک از چشمان ایشان سرازیر شد.(1)
این داستان را بنده خودم از حضرت حجّت الاسلام و المسلمین حاج شیخ
ص:25
حسن صافی گلپایگانی، آقازاده آیت اللَّه العظمی صافی گلپایگانی که از قول پدر گرامیشان نقل فرمودند: که خود مرحوم نهاوندی این موضوع را برای ایشان نقل فرموده اند.
2 - داستان فرو ریختن دیوار مدرسه علمیه نهاوند
سالی که آیت اللَّه نهاوندی از نجف اشرف به ایران بازگشت، پس از چندی جهت به جای آوردن صله رحم و دیدار با مؤمنین شهر و ارشاد آنان، به نهاوند تشریف آوردند. با ورود ایشان طبق معمول جلسات موعظه ایشان سر و صدایی به پا کرد و مؤمنین دسته دسته خود را به جلسات ایشان می رساندند. روزی پس از جلسه تصمیم بر این شد که کسانی که تمایل دارند به اتفاق ایشان به زیارت مرقد شریف مرحوم میرزا آقا رحمه الله بروند ایشان پیشاپیش جمعیت حرکت می کنند.
وقتی که در «راسته میرزا آقا» به مدرسه علمیه می رسند، ایشان توقف می کنند و می گویند این مدرسه به گردن ما حق دارد و سپس راه را کج کرده و از کوچه «آقا نور» به مسیر ادامه می دهند. برخی اظهار می کنند آقا از این مسیر راه طولانی می شود. ایشان جوابی نمی دهد ولی چیزی نمی گذرد که دیوار مدرسه که ارتفاع بلندی داشت با صدای مهیبی فرو می ریزد و مردم از این حادثه وحشتناک جان سالم به در می برند.(1)
ص:26
3 - داستان زلزله مشهد و فروریختن دیوارها و سقف یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد.
روزی حاج شیخ علی اکبر نهاوندی رحمه الله با جماعت بسیاری در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد مشغول اقامه نماز جماعت بود، بعد از اتمام نماز ظهر شیخ علی اکبر نهاوندی رحمه الله مکان نماز را تغییر می دهد و به شبستان دیگری می رود و جماعت نمازگزار هم به دنبال ایشان به شبستان دیگر می روند. بعد از لحظاتی در کمال ناباوری شبستان قبلی به واسطه زلزله فرو می ریزد و همه مردم نمازگزار را در بهت و حیرت فرو می برد و از آن به بعد این شبستان به شبستان نهاوندی معروف می گردد.(1)
در این جا نیکوست تا برای آشنایی بیشتر با مقام معنوی آن بزرگوار، گزارش مختصری را که ایشان در ضمن رساله «الید البیضاء فی نکت اخبار مناقب الزهراء صلوات اللَّه علیها» از سفر حج خود آورده، نقل کنیم:
اتمامٌ لطالب طریق التّوسّل کالمعرّف فی انعام لفاطمة و عنایتها بالمؤلّف:
بدان که این ناچیز، در این مقام عزیز که ذکر توسّل به صدیقه کبری و بیان تشبّث به ذیل عنایت آن مخدره عظمی شد، خوش دارم که یکی از موارد توسّل خود را به آن ملیکه انبیا بنگارم، و برادران ایمانی را از اثر آنی دیدنم از این توسّل مستحضر دارم و آن این است که:
در اوقات تشرّفم به سدّه سنیّه علویّه مرتضویّه - علی مشرّفها الف الف
ص:27
سلام و تحیّة - در شب های تار و اوقات اسحار، چه در هنگام تشرف به حرم مطهر، و چه در بالای پشت بامهای منازل مستاجره ای که در آن بلد منوّر داشتم، استغاثه ای به حلّال مشکلات نموده و از جنابش مسألت می نمودم که در نزد باری تعالی شفاعت فرموده که اسباب تشرّف به بیت اللَّه و زیارت قبر حضرت حبیب اللَّه و زیارت قبور ائمّه بقیع را از جهت این روسیاه فراهم آورده، بدون این که از مخلوقی مثل خود نائب در این عمل باشم، چه نیابت را طبعاً کاره و به توصیه ای از والد مرحوم طارح بودم، و قلّت ذات الیدهم، مانع از تشرّف به نحو استعانت بود؛ تا آن که از آن مکان شریف هجرت نموده، و دو سه سالی بر حسب تقدیر، در بلده نهاوند - که مسقط الرّأس داعی است - توقف نموده، و قریب به پنج سال هم، در دارالخلافه تهران متوقّف، و مقیم آن سامان بودم. و در خلال این اوقات، دو مرتبه حَجّ نیابتی از زید و عمرو، با وجهی که به حسب المرسوم و المتعارف، زیاده از اجرت این عمل بود، به قریب ضعف میسّر شد. و این حقیر اقدام ننمودم، تا آن که منتقل به مشهد مقدس رضویّه - علی مشرّفه الف الف سلام و تحیّة - شدم. و قریب چهار سال از مجاورتم در آن زمین جنّت قرین گذشت. و چون از تاریخی که از نجف اشرف منتقل به بلاد عجم شده ام، همه ساله یک اربعین را صعود به منبر، از برای موعظه نفس سرکش خود و تذکّر برادران ایمانی می نمودم، تا چند سال قبل از نوشتن این مقام؛ و چند سال است که به واسطه عارضه مزاجی، این توفیق از داعی سلب گردیده، و آن اربعین عبارت از ماه صیام و دهه اوّل محرّم الحرام هر عام بود.
ص:28
پس در سال هزار و سیصد و سی و یک، در ماه رمضان، حسب المرسوم به منبر صعود نموده، و در لیالی قدر - به واسطه ازدحام جمعیت در مسجدِ جامع معروف به مسجد گوهرشاد - وظایف لیالی قدر را در صحن جدید - که از بناهای خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار است - به جای می آوردیم. و در شب بیست و سوّم - که در نزد طایفه شیعه، لیله قدر بودنش، ارجح و اثبت است - بعد از ادای وظایف آن لیله از نماز و غیره، به منبر صعود نموده، و بالمناسبة سوره قدر را عنوان کرده.
و چون در اخبار آن عصمت علیهم السلام لیلة القدر، تأویل به وجود مقدّس فاطمیّه شده است، پس در مقام ذکر مصیبت در خاتمه بیان منبریّه، ذکری از مصایب آن مخدّره گردیده، و منبر به اسم سامی و نامی گرامیِ آن ملیکه انبیا اتمام یافت.
و در مقام دعا، از جمله چیزهایی که در آن حال بر قلبم القا شد که از برای حصول آن دعا نمایم، زیارت عتبات عالیات بود، پس از برای انجام این مقصود دعا نموده، و مؤمنین آمّین گفتند. و در این دعا، توسّل تامّه را به حضرت بی بی قرار داده؛ پس جالسین مجلس از برای تناول سحور متفرّق شده، به منازل خود رفتند. و تقریباً مدت ده ماه از آن تاریخ گذشت. و در خلال آن مدّت، استجابت بعضی از دعوات آن لیله نمایان شد ولیکن از دعا تشرّف به عتبات عالیات اثری هویدا نشد؛ تا آن که در روز مبعث سال هزار و سیصد و سی و دو - تقریباً دو ساعت از روز گذشته - سیّد جلیلی که از اخیار و از جمله کسبه بازار،
ص:29
و شغل او علاقه بندی بود در منزل داعی آمد، و اظهار داشت که شما را یاد می آید که در سحر شب بیست و سیّم از ماه رمضان سال گذشته در منبر - متوسّلاً بالصّدیّقة الطّاهرة - از برای تشرّف به زیارت عتبات عالیات دعا نمودید؟
داعی عرض کردم: بلی نظرم می آید، ولیکن تاکنون اثری از استجابت آن دعا ظاهر نشده است.
آن سیّد جلیل فرمودند: آن دعا در همان وقت به هدف اجابت مقرون شد. نهایت آن که: الامور مرهونة باوقاتها. و وقت فعلیّت آن، این اوقات است.
پس فرمودند که: من در روز بیست و دوّم آن ماه، که شبش در میان جالسین مجلس شما بودم، با تاجر معروف حاج یوسف وهّاب اوف اردبیلی، در معامله نخ فرنگی که تقریباً ده دوازده هزار تومان وجه آن می شد، مقاوله می نمودم، و معامله ما سر نگرفت. پس در آن شب که شما آن دعا را نمودید، عهد کردم که اگر این معامله ما انجام پذیر شود، و ششصد تومان ربح نماید، من در خدمت بوده با شما مشرّف به بیت اللَّه الحرام گردیدم، و شما در این حجّ نایب از جده ام صدّیقه طاهره باشید. و اگر سیصد تومان ربح کرد، فقط شما نائباً عن الصدّیقه مشرف شوید، چه من در چند سال قبل، عَن استطاعة به حج مشرّف شده، و حجّ واجب خود را به جای آورده ام. و اگر این مرتبه در خدمت شما موفق به حجّ گردم، حجّ مستحبّی است. و اکنون آن معامله انجام گرفته و نخها را از ایشان ابتیاع نمودم و فروختم، و خداوند ششصد تومان ربح مرحمت فرمود.
ص:30
و این وجه، به این ترتیب که ذکر شد، مصرف سفر مکّه معظّمه است. آیا شما حاضر هستید از برای نیابت از جده ام، رفتن به حجّ را؟
داعی عرض کردم: البتّه حاضرم. و این نیابتی است که از صد هزاران اصالت، اشرف است.
مختصراً آن که تهیّه سفر را آماده کرده، و روز غرّه ماه رمضان المبارک سی و دو(1) از مشهد مقدس به عزم نیابت آن ملیکه دو سرا در حج بیت اللَّه با آن سیّد جلیل، با یک نفر دیگر از سادات انجاب بیرون آمدیم. و وجه مصروف را در مشهد مقدّس، به تاجری که ظاهراً خود حاج یوسف مزبور بود، آن سیّد جلیل داده، و برات بادکوبه گرفت. و روز هفتم رمضان وارد بادکوبه شدیم، و غافل از این بودیم که دُوَل کفریّه با یکدیگر، و دولت انگریز با دولت اسلامیّه عثمانیّه اعلان محاربه ای داده، و جنگ بین الدّول و الملل شروع شده، و به این واسطه تمام وسایل و مراکب سیر و حرکت - از جهاز و شمندفر و غیرها - از بردن مسافر به حجّ ممنوع، و ممحّض از برای سوق عساکر در حال محاربه اند. و از جمله آن دُوَل هم، دولت روسیّه است، و سیر مسافر در آن بلاد ممنوع است.
پس از ورود به بادکوبه، آن تاجری که وجه برات ما را باید تأدیه نماید، خبردار شده به دیدن آمد. و لَدَی الورود، زبان را به نکوهش و توبیخ ما گشود و عباراتی ناهنجار گفت.
داعی گفتم: چه شده است که شما این نحوه از عبارات را می گویید؟
ص:31
در جواب گفت: مگر شما در مشهد مقدس نشنیده اید که جنگ بین الملل شروع شده، و مسافر بردن ممنوع است؟
داعی عرض کردم: ما به هیچ وجه در مشهد مقدّس، و در بین راه تا این جا که وارد شده ایم، این مطلب را از کسی نشنیده ایم، والحال آن را از شما می شنویم. و اگر در مشهد مقدس یا در بین راه این مطلب را شنیده بودیم، تا بادکوبه نمی آمدیم.
پس آن تاجر گفت: چاره ای جز معاودت به مشهد مقدس ندارید، چه قریب به دو هزار نفر دیگر از ایرانی ها، که به عزم تشرف به بیت اللَّه در این جا آمده اند، چند روز است که روزی سه چهار مرتبه به ماشین خانه رفته، و گاهی به داد و فریاد، و گاهی به الحاح و فروتنی، مسئلت بلیط ماشین می کنند، که به اُدَسا و اسلامبول بروند. و احدی به گفته آن ها اعتنا نمی کند. و حال شما هم، مثل آن ها است، و چاره ای به غیر از معاودت نیست.
و بالجمله، هفت روز در بادکوبه معطّل شده، و سه نفر رفیق داعی - که دو تای آن ها، همان دو سیّد جلیل بودند، که با داعی از مشهد مقدس بیرون آمده بودند. و یک نفر دیگر، میرزا ابوالقاسم نامی بود که در دو منزلی مشهد با ما ملاقات نموده، و عازم به رفتن مکّاره از برای تجارت دنیویّه بود. و اظهار داشت که چند سال است که عزم تشرّف به حجّ را دارم، ولیکن موفق نمی شوم، تا این که شما را دیده در قلبم گذشت که با شما در این سفر همراه باشم، امّا چه کنم که عازم مکّاره ام؟
ص:32
داعی گفتم: الف و راء مکّاره را که اسقاط کنی، مکّه می شود. و تجارت هم اعمّ است از تجارت دنیویّه و اخرویّه. امساله را، تجارت را تجارت اخرویّه قرار دهید.
پس با ما همراه شد، و به واسطه کثرت آمد و شدش در مملکت روسیه به جهت تجارت، مسلّط بر فهم و تکلّم به لغت روس بود. در این چند روزه، روزی چندین مرتبه از منزل بیرون آمده، و از وسایط امور شمندفر تفتیش کامل می کردند که شاید طریقی از برای حرکت نمودن ما میسّر شود.
تا آن عصر روز هفتم از ورود، عزم را بر معاودت به مشهد مقدس جزم کرده و رفقا از برای تهیّه وسایل معاودت بیرون رفتند و داعی، تنها، با دل شکسته و حال پریشان در منزل ماندم. و در این حال تنهایی متذکّر شدم که چرا نباید متوسّل به صدّیقه کبری علیها السلام - که منوب عنهای من است - بشوم؟
پس اشکم جاری شد و عرض کردم: ای خاتون دو سرا، خود شما می دانید که دو مرتبه اسباب حجّ بیت اللَّه به نیابت از زید و عمرو، از برای داعی به احسن وجه و اکمل اجرت میسّر شد، و داعی قبول ننمودم. و به این وجه قلیل محض نایب بودنم در این عمل، از آن سلاله خلیل راضی شدم، در حالتی که آقایان حجج اسلامیّه مشهد مقدس مثل مرحوم حجة الاسلام آقای حاج سیّد علی سیستانی - اعلی اللَّه مقامه - و مثل مرحوم ثقة الاسلام حاج سیّد علی شوشتری و مثل مرحوم ثقة الاسلام آقا شیخ حسن کاظمینی - نوراللَّه مرقدهما - که همگی در آن تاریخ در قید حیات بودند، و با داعی محبّت و صداقت کامله
ص:33
داشتند، داعی را از تقبّل این امر ممانعت فرمودند که اوّلاً این وجه، مکفی این سفر از برای شما نیست، و ثانیاً همین وجه را خودتان اخذ کنید، و به دست آن آقا نگذارید، زیرا که حرف نوع مردم را اعتباری نیست.
چه آن که داعی وجه سیصد تومان را از آن سیّد جلیل نگرفتم. و به ایشان عرض کردم که این وجه از جدّه شما است، و من مهمان آن مخدّره ام، و شما وکیل خرجید، از جانب ایشان. معادل آن چه را که برای خودت در این مسافرت از گراوات و مخارج اکل و شرب مصرف می کنید، از برای داعی هم مصرف نمایید. و وقتی که وجه تمام شد، بگو من از وکیل خرجی جده ام خارج شدم، در آن وقت من می دانم و صاحب کارم.
و بالجملة عرض کردم: بی بی، داعی با این خصوصیّات، به اسم نیابت از حضرتت در حجّ بیت اللَّه، از مشهد مقدس بیرون آمده ام. شما بر خود مپسند که داعی خائباً از این جا معاودت به مشهد مقدّس کنم. عَلِمَ اللَّه، چند دقیقه بعد از این عرایض به سدّه سنیّه آن مخدّره بیش طولی نکشید که آن تاجری که طرف برات ما بود و ما را در روز اوّل ورود به بادکوبه چقدر مذمّت و نکوهش کرد در جلو، و سه نفر رفیق داعی از عقب او وارد شدند. ولدی الورود، آن تاجر از عوض سلام و تحیّت گفت: آقا، البشارة.
داعی در جوابش گفتم: بشرّک اللَّه بالجنّة، چه بشارت داری؟ آیا غدقن از نبردن مسافرین برداشته شده است؟
گفت: نه، ولکن مادام و خانمی که رئیس ماشین خانه و شمندفر بود - چنان
ص:34
که رسم طایفه روسیه است، بلکه رسم تمام ملّت نصاری است که زنان را مثل مردان دخالت در امور مهمّه دولتی و تجارتی می دهند - معزول شد، و خانم دیگری که با من آشنا و طرف حساب است، به ریاست شمندفر منصوب گردیده. و اگر شما مایل باشید که در شمندفر، با سالدات ها همنشین باشید، من می توانم که از برای شما تحصیل بلیط شمندفر بنمایم.
داعی عرض کردم: البتّه تحصیل کنید.
پس، فردای آن روز که روز هشتم ورود ما به بادکوبه بود، قبل از ظهر چهار بلیط شمندفر آورده، به ما داد، و گفت: مهیّا باشید که عصر شمندفر حرکت می کند به جانب اودسا. من حمّال آورده شما را با اسباب و لوازم تان، به ماشین خانه برده و به ماشین نشانیده تا بروید.
و گفت: همین قدر که ماشین از برای سیر به حرکت افتاد، دیگر کسی را قدرت نیست که متعرّض شما بشود.
پس در وقت عصر با حمّال آمده، و ما را حرکت داده و به ماشین خانه برد. و ما را با اسباب های ما در یکی از خان های ماشین جای داده، و ما را در عقب اسباب ها نشانیده که به مرائی و منظر نباشیم.
و در آن وقت، قریب دو هزار نفر از ایرانی ها که عزم بیت اللَّه داشتند و در بادکوبه آمده بودند، در جلوی ماشین خانه حاضر بودند، و تماماً با چشم گریان و حال پریشان تقاضای بلیط ماشین می کردند، و احدی به آن ها اعتنا نمی کرد.
خدا می داند که در آن وقت بر داعی چه گذشت. و نمونه ملکی را که نیمی از
ص:35
آن از برف و نیمی دیگر از آتش است - چنان که در اخبار وارد شده - در خود دیدم که به یک چشم خندان، از این موهبتی که حضرت بی بی درباره ما فرمود از تسبّب اسباب حرکت؛ و به یک چشم گریان، از دیدن حال برادران ایمانی ایرانی خود.
پس ماشین به حرکت آمده، و ما از بادکوبه بیرون آمدیم، به جانب اودسا و اسلامبول. و این نبود مگر از توسّل به ذیل عنایت حضرت صدّیقه علیها السلام.
و چقدر از مواهب و عنایات که در آن سفر میمنت اثر، از پرتو توجه آن خاتون دنیا و آخرت، شامل حال این کلبِ آستان شان گردید، که اگر نوشته شود کتابی حجیم و دفتری عظیم گردند.
از جمله، آن که اغلب حجّاج، یک مرتبه در سفر حجّ شان به مدینه منوّره مشرف می شوند، و آن هم چند روزی که غالباً به عشره نمی رسد. و این روسیاه را - از عنایات آن مخدّره - در یک سفر، دو مرتبه توفیق تشرّف به مدینه منوّره حاصل گردید: یک مرتبه قبل الحج که چهارده روز مشرّف بودم. و دفعه ثانیه بعد الحج که روز هشتم ماه محرّم الحرام هزار و سیصد و سی و سه وارد مدینه شده، و تا شانزدهم محرّم مشرف بودم. و بعد از آن به شمندفر که دولت عثمانیّه میان مدینه و شام احداث کرده بودند، نشسته و به شام آمدم.
و از جمله آن که توفیق درک میقات طایف - که قرن المنازل است - مرزوق گردید، چه قبل از حجّ، از بادکوبه به اسلامبول، و از آن جا به بیروت، و از آن جا به شام، و از آن جا به مدینه طیّبه مشرف شده، از راه شمندفر. و از آن راه که
ص:36
رفته، معاودت به شام نموده، و به بیروت و اسکندریّه و سوئیس رفته، و از سوئیس به جده رفتیم. و قهراً احرام از این طریق، محاذات میقات است، نه از خود میقات. و بسیار مایل بودم که درک یکی از مواقیت را نموده باشم، تا آن که مِنْ حَیثُ لااَحتَسِب، درک میقات طایف - که قرن المنازل است - مرزوق گردید.
و از جمله، آن که چون اوّل محاربه بین الدّول بود که ما در بادکوبه وارد شدیم؛ و هنوز غالبیّت و مغلوبیّت دولتی معلوم نبود، پس پول های هر دولت از نقود و کاغذ، به همان قیمت خود باقی بود. و وجه سیصد تومان داعی را مثل سایر وجوه همراهان منات کاغذ دادند، که هر صد مناتی آن در آن وقت شصت و دو تومان ایرانی قیمت داشت. و چون به اسلامبول رسیدیم و مغلوبیّت دولت روسیه مشهود و مشهور گردید، پول های رواج مملکتش تنزّل نموده، و بعضی از صد مناتی ها را در اسلامبول به بیست و پنج تومان ایرانی دادیم. و چون در شام رسیدیم، صد مناتی به پانزده تومان رسیده بود.
و بالجمله این وجه سیصد تومان، همین قدر شد که داعی را بعد از حجّ به مدینه طیّبه رساند. و مع ذالک، چهارصد تومان دیگر علاوه بر آن سیصد تومان مخسوره مصرف داعی شد، تا ورود به مشهد که روز هیجدهم ماه شعبان هزار و سیصد و سی و سه بود. و مع ذالک در حین ورود به مشهد مقدس، تمام قروض داعی تأدیه شده، و مقداری هم مصرف سوغات نموده، من حیث لا احتسب.
و از جمله آن که نوع حاجیان در آن سال، از تشرّف به عتبات عالیات محروم
ص:37
شدند؛ چه از طریق بحر و از ساحل جدّه مراجعت نمودند به خیال این که به بصره، و از آن جا به بغداد رفته، مشرّف به آن اعتاب مقدّسه گردند. و چون میانه دولت انگریز و عثمانی، در بین بصره و بغداد محاربه بود، پس راهی به تشرّف پیدا نکرده، و جمعی از بوشهر و جمعی از بصره و جمعی از بندر ناصری به عجم معاودت نمودند.
و داعی - بحمداللَّه و المنّة - چون از راه بین الحرمین معاودت نمودم، و به شام رفتم، پس از آن جا به حلب و از حلب به دَیْر و از دَیْر به شختور نشسته، و در شطّ فرات سیر نموده، تا وارد مسیّب شده و از آن جا از نهر حسینی وارد کربلای معلّی شدم. و چون ورودم مصادف با وقت زمستان بود، تقریباً چهار ماه در آن اعتاب مقدّسه مشرّف بودم. و بعد از عید نوروز، حرکت به سمت عجم نمودم.
و نبود تمامت این ها، مگر از اثر توسّلم به حضرت صدّیقه کبری صلوات اللَّه علیها.
و از آن تاریخ تاکنون - که یوم هیجدهم از ماه رجب الاصبّ سال هزار و سیصد و چهل و هشت هجری است، و مشغول کتابت این مقام هستم - هر وقت که در ورطه ای و بلیّه ای مبتلا شده ام، متوسّل به آن خاتون دنیا و آخرت شده، و ایشان را به آن انظار عنایتانه ای که در آن سفر درباره این روسیاه داشته، قسم داده ام. و فی الفور، از آن ورطه و بلیّه، از برایم خلاصی حاصل شده است. و امید است که از ورطه های برزخ و قیامت هم، داعی را نجات دهد.
ص:38
1 - البنیان الرفیع (اخلاق ربیعی)
این کتاب در قطع وزیری و در یک مجلّد به صورت چاپ سنگی در 324 صفحه به چاپ رسیده است. تاریخ شروع نگارش این کتاب سال 1337 ق و تاریخ اتمام آن سال 1341 ق است. این کتاب در شرح احوال ربیع بن خیثم معروف به خواجه ربیعه است و متشکل از یک مقدمه و هشت باب و یک خاتمه است.
2 - جنة العالیه و جعبة الغالیه
نگارش این کتاب در سه جزء و در سال 1341 ق به اتمام رسیده و هر سه جزء در یک مجلّد در قطع رحلی و چاپ سنگی به چاپ رسیده است. این کتاب کشکولی است که مطالب مختلف در آن شماره گذاری شده و هر جزء آن مشتمل بر 333 مطلب از مطالب مختلف می باشد.
3 - جنتانِ مدهامتان
این کتاب در قطع رحلی و در دو جزء به صورت چاپ سنگی به چاپ رسیده است
ص:39
جزء اوّل «الجنة الاولی» 209 صفحه و جزء دوم «الجنة الثانیه» 206 صفحه است جزء اوّل مشتمل بر 504 جوهره و جزء دوم مشتمل بر 1541 جوهره است. هر جوهره از این کتاب در مورد مسائل مختلفی از عقاید، عرفان و اخلاق و … است.
4 - راحة الروح یا کشتی نجات
این کتاب شرحی است بر حدیث شریف نبوی که در کتب شیعی و اهل سنت ذکر شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق». این کتاب به قطع وزیری در 512 صفحه توسط کتاب فروشی جعفری در مشهد به چاپ رسید. نگارش این کتاب در 1341 ق به پایان رسیده است.
5 - خزینة الجواهر فی زینة المنابر
این کتاب در سه بخش اصول دین، فروع دین و اخلاق نگارش یافته و در هر بخش آیات، روایات، مواعظ و حکایات مربوط به آن بخش به ترتیب آورده شده است. همچنین این کتاب مشتمل بر شرح و تفسیر چهل آیه و هفتاد و هفت روایت و هشتاد موعظه و دویست حکایت است. نگارش این کتاب در سال 1336 ق به پایان رسیده و به قطع وزیری و در 722 صفحه توسط انتشارات کتاب فروشی اسلامیه به زیور طبع آراسته گردیده است.
6 - گلزار اکبری و لاله زار منبری
این کتاب در 114 فصل به عدد سوره های قرآن کریم تنظیم شده و هر فصل
ص:40
آن به نام «گلشن» نامگذاری گردیده است در واقع این کتاب کشکولی است از مطالب مختلف با این تفاوت که مطالب آن بر اساس موضوع هر گلشن و فصل دسته بندی و مطالب هم سنخ در یک گلشن و پشت سر هم آورده شده است. این کتاب در سال 1344 ق نوشته شده و در 667 صفحه در چاپخانه حاج محمد علمی در قطع وزیری چاپ شده است.
7 - انوار المواهب
موضوع این کتاب مناقب و فضائل ائمه معصومین علیهم السلام است که در قطع رحلی و در یک مجلّد به چاپ سنگی رسیده است. شروع تألیف این کتاب 1334 ق و تاریخ اتمام آن 1340 ق بود و مجموع صفحات آن 569 صفحه می باشد.
8 - العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان - عجل اللَّه تعالی فرجه
بنا به گفته مؤلف این کتاب به منزله جلد دوم کتاب انوار المواهب است که در شرح احوال حضرت ولی عصرعلیه السلام بوده و در پنج قسمت به عنوان بساط نگارش یافته است. این کتاب وزین در قطع وزیری در نه جلد و در انتشارات مسجد مقدّس جمکران تحقیق، ویرایش و به چاپ رسیده است.
9 - جواهر الکلمات (جواهر الزواهر فی شوارد النوادر)
این کتاب در قطع رحلی و در دو جزء به صورت چاپ سنگی به چاپ رسیده است.
ص:41
10 - وسیلة النجات و عناوین الجمعات فی شرح دعاء السّمات
پایان نگارش کتاب سال 1331 ق بوده و در 320 صفحه وزیری توسط انتشارات نهاوندی به چاپ رسیده است.
11 – انهار النوائب فی اسرار المصائب
12 - حاشیه فرائد الاصول علی المبحث البراءة
13 - رسالة الحقیقة والمجاز
14 - وسائل العبید الی مراحل التوحید
15 - رشحة الندی فی مسألة البداء
16 - صلاة المسافر (تقریر درس شیخ محمد طه نجف)
17 - طور سینا در شرح حدیث کساء
18 - الفتح المبین فی ترجمة الشیخ علی الحزین
19 - الفوائد الکوفیه فی ردّ الصوفیه
20 - کشف التغطیه عن وجوه التسمیه
21 - لمعات الانوار فی حل مشکلات الایات والاخبار
22 - مفرج القلوب و مفرج الکروب
23 - المواریث (تقریر درس سید محمد کاظم طباطبایی یزدی)
24 - النفخات العنبریه فی البیانات المنبریه
25 - الید البیضاء فی مناقب الامیر و الزهرا
26 - الیاقوت الاحمر فی من رأی الحجة المنتظر
ص:42
27 - سبع المثانی در مناقب حسن اوّل تا حسن ثانی
28 - العسل المصفی فی نکت اخبار مناقب المصطفی صلی الله علیه وآله
29 - الکوکب الدری فی نکت اخبار مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام(1)
صاحب الذریعه علاوه بر آثار مذکور دو کتاب دیگر را در زمره تألیفات علامه نهاوندی رحمه الله ذکر کرده است.
شیخ بزرگوار ما در 19 ربیع الثانی سال 1369 ق / 1329 ش در 90 سالگی در مشهد درگذشت روز درگذشت ایشان هوا بسیار سرد بود و برف سنگینی باریده بود و غسّال خانه مشهد در خیابان 17 شهریور در محل کنونی پارک وحدت قرار داشت و مردم با سختی طاقت فرسایی در مراسم کفن و دفن ایشان شرکت جستند و همین امر سبب شد که مرحوم آیت اللَّه فقیه سبزواری با توجه با مساعدت هایی که مرحوم نهاوندی در زمان حیات خود کرده بود، غسّال خانه اوّل طبرسی را بنا نماید.
جسد پاک علامه نهاوندی در رواق دارالسعادة در پایین پای هشتمین امام پاکان و در کنار قبر شیخ مرتضی آشتیانی دفن گردید و روح بلندش به عالم بالا عروج کرد.(2)
ص:43
مرحوم مروّج در تاریخ درگذشت ایشان این بیت را سروده است:
آمد اندوه و سر افکند و پی تاریخ گفت:
شد نهاوندی مقیم اندر در سلطان طوس
که جمع حروف مصراع دوم در حساب ابجد 1369 یعنی سال درگذشت ایشان به سال قمری است.
حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ضمن دارا بودن تألیفات زیاد از کتابخانه بسیار غنی نیز برخوردار بوده است.
آقابزرگ تهرانی صاحب الذریعه به گوشه ای از نسخی که در کتابخانه وی موجود بوده است اشاره کرده. آن چه در پی می آید فهرستی مختصر از بخشی از کتابخانه بزرگ ایشان است:
آثار علوی؛ مؤلف: محمد بن مسعود مسعودی؛ رساله ای مختصر در بیان آثار علوی شامل مقدمه و چهار فصل و سیزده باب.(1)
البراهین الجلیه فی تفضیل آل محمد علی جمیع البریه؛ مؤلف: مولا محمد کاظم بن مولا محمد شفیع هزار جریبی حائری متوفی بعد از 1232 ق و قبل از 1238 ق.(2)
تحفة الاخیار؛ مؤلف: مولی محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی نجفی
ص:44
قمی، مشتمل بر هزار بیت فارسی در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام و ردّ صوفیه است که شرح آن به زبان فارسی اثر مؤلف می باشد.(1)
تحفة المحققین؛ مؤلف: شیخ احمد دامغانی معاصر مولی حسن یزدی صاحب مهیج الاحزان، این کتاب شبیه کشکول و به زبان فارسی می باشد.(2)
ترجمة الذهبیه؛ مؤلف: سید شمس الدین محمد بن محمد بدیع الرضوی مشهدی صاحب «الحبل المتین» و «وسیلة الرضوان».(3)
تفسیر آیة البسملة؛ مؤلف: سید محمد حسین بن شمس الدین محمد النسابه.(4)
تفسیر سورة الفجر؛ مؤلف: مولی احمد بن حسن یزدی مشهدی واعظ.(5)
شرح الصحیفه؛ مؤلف: علامه محمدباقر مجلسی؛ این کتاب به زبان فارسی بوده و قریب پنج هزار بیت می باشد.(6)
شرح قصیده میرفندرسکی؛ مؤلف: مولی عباس دارابی شاگرد مولی هادی سبزواری می باشد.(7)
المسؤلات؛ مؤلف: کربلایی علی بروجردی؛ این کتاب شامل جواب مسائلی
ص:45
است که مؤلف از استاد خود مولی محمد تقی مجلسی سؤال کرده است.(1)
شمس الحقیقة؛ مؤلف: میرزا محمد بن عبد النبی بن عبد الصنائع اخباری نیشابوری (م 1232 ق).(2)
طراز المصائب؛ مؤلف: مولی نظر علی بن سلطان محمد طالقانی (م 1306 ق) این کتاب مشتمل بر مطالبی در مقتل می باشد.(3)
طیف الخیال فی المناظرة بین العلم والمال؛ مؤلف: مولی محمد مؤمن بن حاج محمد قاسم جزایری شیرازی شاگرد مولی شاه محمد بن محمد شیرازی صاحب شرح (الصحیفه).(4)
حقیقة الاعیان فی معرفة الانسان؛ مؤلف: میرزا محمد بن عبدالعلی معروف به اخباری.(5)
الرد علی العامه؛ مؤلف: حاج مولی حسن بن علی کشوی یزدی حایری؛ این کتاب بیان ابطال خلافت کسانی است که بر علی علیه السلام مقدم شدند.(6)
رشحات عین الحیاة؛ مؤلف: مولی حسین بن علی واعظ کاشانی بیهقی؛ این کتاب شامل مقالاتی چند در طبقات خواجگان و سلسله نقش بندیه و مناقب
ص:46
خواجه ناصرالدین عبیداللَّه نقش بندی و … می باشد.(1)
زهر الربیع فی الطرائف والملح والمقال البدیع؛ مؤلف: سید نعمت اللَّه بن عبداللَّه موسوی تستری (م 1112 ق). جلد اوّل این کتاب مکرر چاپ شده و جلد دوم به دلیل عدم اقبال مردم به آن چاپ نشده و لذا نسخه دوم جلد دوم کمتر است. صاحب الذریعه گوید: جلد دوم این کتاب را نزد شیخ علی اکبر نهاوندی در خراسان دیده است.(2)
رسالة فی السیر والسلوک؛ مؤلف: نورالدین اخباری محمد بن محمد بن مرتضی کاشانی برادر محدث فیض کاشانی.(3)
شرح دعای شجرة النبوة؛ مؤلف: مولی احمد واعظ یزدی (م 1310 ق). این کتاب مشتمل بر هشت هزار بیت می باشد.(4)
قلائد اللئالی؛ مؤلف: نصر اللَّه بن شهر اللَّه ترمذی؛ این کتاب به زبان فارسی و شرح جامع الحکایات است که مؤلف برای غلامرضا بن محمد علی آرانی کاشانی تصنیف کرده است.(5)
لب شرح المثنوی؛ مؤلف: مولی حسین بن علی واعظ کاشفی بیهقی (م 910 ق)
ص:47
به این کتاب لب اللباب هم گفته می شود.(1)
لطائف الآثار و جواهر الاخیار؛ مؤلف: شیخ سلیمان بن محمد معاصر شیخ حرّ عاملی رحمه الله(2)
اللمعات فی شرح دعاء السمات؛ مؤلف: سید ابوالقاسم بن سید محمد باقر حسینی علوی فاطمی.(3)
مباحثة النفس؛ مؤلف: مولی محمد طاهر؛ این کتاب در مواعظی خطاب به نفس عماره و … می باشد.(4)
المجالس الاربعون؛ مؤلف: مولی محمد بن مقیم بن شریف درزی بار فروشی مازندرانی. این کتاب در مواضع الهیه می باشد که عنوان هر مجلس آیه ای از قرآن است.(5)
مجالی الانوار؛ مؤلف: میرزا محمدبن عبد النبی بن عبد الصنائع نیشابوری اکبر آبادی معروف به اخباری؛ این کتاب مشتمل بر مطالبی در مبدأ و معاد می باشد که خود مصنّف شرحی بر آن نوشته که به «مجالی المجالی» نام گرفته است.(6)
ص:48
تحفة المؤمن؛ مؤلف: مولی احمد دامغانی معاصر فتحعلی شاه.(1)
معارف العارفین؛ مؤلف: محمد بن نصراللَّه اللائمی؛ این کتاب مختصر و در دو فصل می باشد.(2)
مفتاح المطالب فی شرح المکاسب؛ مؤلف: سید محمد مولانا تبریزی(3)
منهج الفاضلین فی معرفة الائمة الکاملین؛ مؤلف: شیخ محمد بن اسحاق بن محمد الحموی؛ این کتاب به زبان فارسی و مبسوط در امامت می باشد.(4)
میزان الحق؛ مؤلف: مولی حسن بن علی الکشوی یزدی حائری.
این کتاب به زبان فارسی و در ردّ عامه و خلافت متقدّمین می باشد.(5)
نجم الولایة لمن اراد الهدایة؛ مؤلف: محمد بن عبد النبی اخباری.(6)
نصیحت نامه شاهی؛ مؤلف: ملّا حسین بن علی کاشفی سبزواری. مؤلف، این کتاب را برای پسر سلطان حسین میرزا بایقرا به رشته تحریر درآورده است که مشتمل بر مواعظ و اخلاق منظوم و منثور می باشد.(7)
تنویر القلوب؛ مؤلف: مولی نورالدین محمد بن مرتضی بن محمد مؤمن بن مرتضی برادر فیض کاشانی معروف به نورالدین اخباری. این کتاب مشتمل بر 14 باب در بیان معنی یک متن و فضیلت معرفت و کیفیت تحصیل آن است.(8)
جام جم؛ مؤلف: شیخ محمد علی معروف به علی بن ابی طالب الحزین
این کتاب به زبان فارسی بوده و مشتمل بر «الموالید الثلاثة و کائنات الجو».(9)
جامع السطین؛ این کتاب در تفسیر سوره یوسف به زبان فارسی و مشتمل بر
ص:49
نکات ادبی عرفانی و اخلاقی در 60 فصل می باشد.(1)
جنة النعیم در احوال معراج النبی؛ مؤلف: مولی محمد علی بن محمد معروف به علی البرغانی. این کتاب همچنین شامل مطالبی پیرامون امام حسین علیه السلام و طریق سلوک آن حضرت می باشد که جلد پنجم آن کتاب ریاض الاحزان بوده است.(2)
الحبل المتین؛ این کتاب مشتمل بر معجزه ظاهر شده بعد از دفن مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام به زبان فارسی و نزدیک هشت هزار بیت می باشد.(3)
حقوق آل محمد علی سائر العباد؛ مؤلف: مولی حسن بن علی یزدی کشوی حائری.
این کتاب به زبان فارسی و وجیزه ای مختصر بوده که در آن سی حق به
ص:50
رشته تحریر درآمده است.(1)
نظم الغرر و نضدالدرر؛ مؤلف: عبدالکریم بن محمد یحیی بن محمد شفیع قزوینی بن محمد رفیع بن فتح اللَّه معاصر شاه سلطان حسین صفوی. این کتاب در نود و نه باب به عدد اسماء حسنی تصنیف شده است.(2)
نواصیص العجب فی شرح زیارة رجب؛ مؤلف: ملا احمد بن حسن یزدی.(3)
وسیلة الرضوان فی کرامات سلطان خراسان؛ مؤلف: شمس الدین محمد بن بدیع الرضوی از رؤسای خادمین آستان قدس و از علمای عصر صفوی معاصر شاه طهماسب دوم.(4)
جواهر الکلمات لبصائر النسمات (ملقب به کحل الجواهر لجلاء البصائر)؛ این کتاب در سه جلد اصول دین، فروع دین و اخلاق می باشد.(5)
ضمناً بخشی از دست نوشته های علامه نهاوندی همچون بخشی از عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام در کتابخانه مدرسه حجّتیه قم نگهداری می شود.
ص:51
ترجمه دستخط مبارک علامه محمّد حسین کاشف الغطاء که بر کتاب شریف عبقری الحسان نوشته شده است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
نظرت فی هذا الکتاب المستطاب الذی هو من حسنات هذا العصر بل من مفاخر الدهر والنفس الخدمات لولی الامر عجل اللَّه فرجه و هو من الباقیات الصالحات من رشحات قلم المولی الاجل ملاذ الانام حجه الاسلام الحاج شیخ ملا علی اکبر النهاوندی دامت برکاته و تَوالت افاداته.
حرره العبد الاحقر محمد الحسین الکاشف الغطاء
فی المشهد الرضوی علی مشرفه الف تحیه وسلام.
2 جمادی 2 سنة 1352
ص:52
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در این کتاب شریف نگریستم و آن را از برترین حسنات عصر حاضر بلکه از مفاخر دهر یافتم و نیکو خدمتی است برای حضرت ولی عصر عجل اللَّه فرجه و از باقیات صالحاتی است که از قلم مولای فاضل حضرت حجة الاسلام و ملاذ الانام حاج شیخ علی اکبر نهاوندی دامت برکاته تراوش یافته است.
نوشته شد به دست عبد حقیر خداوند، محمّد حسین کاشف الغطاء(1) در مشهد مقدس رضوی که بر زائرانش هزار مرتبه درود و سلام باد.
دوم جمادی الثانیه سال 1352 قمری
ص:53